ولی تو نیستی که میزدی انگار اون حرفارو
من همش تکرار میکنم تو وجودم دردامو
شبا که میخوام بخوابم فکرت نمیزاره بخوابم
آخه چرا شکستی رفتی ودادی عذابم
هنوزم باورم نمیشه...
زمزمه های زندگی
ولی تو نیستی که میزدی انگار اون حرفارو
من همش تکرار میکنم تو وجودم دردامو
شبا که میخوام بخوابم فکرت نمیزاره بخوابم
آخه چرا شکستی رفتی ودادی عذابم
هنوزم باورم نمیشه...
اون همه عشقو علاقه کجا رفته که داشتی
نکنه پای یکی دیگه دلتو بازم جا گذاشتی
حرفات از یادم نمیره که میگفتی هر کسی
نمیتونه بیاد بشینه تو قلبت به این راحتی
مهم نیست که دیگر باشی یا نه
مهم نیست که دیگر دوسم داشته باشی یا نه
مهم نیست که دیگه مرا بخاطر بیاوری یا نه
مهم نیست که دیگر تو را با دیگری میبینم یا نه
مهم اینست که زمانی که تنها میشوی...
زمانی که دلت گرفت چگونه وبا چه رویی
سر به آسمان بلند میکنی و میگویی،
خدایا من که گناهی نکردم...پس چه شد.
برای محبت هایی که عمیق اند
هرگز ندیدن ونبودن
دلیل از یاد بردن نیست
غریبه بود...
عادت شد...
عشق شد...
هستی شد...
روزگار شد...
خسته شد...
بی وفا شد...
دور شد...
بیگانه شد...
حسرت شد...
فراموش نشد...