زمزمه های زندگی
روزی میرسد که در خیال خود
جای خالی ام راحس کنی
دردلت با بغض بگویی :
"کاش اینجا بود "
اما من دیگر
به خوابت هم نمی آیم ...
کنج گلویم قبرستانیست
پر از احساس هایی که
زنده به گور شده اند
به نام
بغض!
صبرکن سهراب!
گفته بودی قایقی خواهم ساخت ،
دور خواهم شد از این خاک غریب،
قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی اهل زمین
دلگیرم.